دلتنگی با طعم بستنی

لطفا لبخند را فراموش نکن!!!

دلتنگی با طعم بستنی

لطفا لبخند را فراموش نکن!!!



دست هایت را که باز می کنی به هیچ جا بند نیستم سقوط میکنم




دریا نیستم اما دل که می زنی به من،...بیکرانه می شوم



خرداد


تمام من " تو " می شود

همه چیز رسیده است

جولان باد در گندمزار

پوست گرفتن میوه ها

بهار را به گردنت آویخته ای

در هر چه می پیچی مهربان می شود

چشمانت هر جا را ببیند سبز می شود

مهرت را بیاور

که سرآغاز فصل رازهای عاشقانه است

چنان تسخیرم کرده ای ،

که یادم می رود مرزهای خویشتنم را

از من دور نشو!

جغرافیایم به هم می ریزد






میان مشغله هایم گم شده ام ولی...




دلم برای هوایت همیشه بیکار است...:)

این روزهــــا
به طـرز عجیبــی
بـا خــودم می جنگـم کـه
دیــده هــا را نادیــده بگیــرم و
شنیــده ها را نشنیــده



تا حالا شده یه چیزی رو گم کنی و بعد متوجه شی چقدر مهم بوده؟!!


من الان گمت کردم






کاش...


وارد بازی ات شدم !

بی آنکه حتی بازی را بلد باشم ...
بی آنکه حتی بازی ام داده باشی ...
با کفش های خسته دویدی
روی تنهایی ام !
و خلوت کلمه هایم را پر از خیابان کردی ...
.
.
.
تکثیر شده ای
مثل درختی وحشی
در عمق من!!!








کاش...



من خوبم ...خسته نیستم ... فقط



گاهی دستم به این زندگی نمی رود !!




باز عقربه ساعت از 12 گذشت

این ساعت های لحظه شمار...!!

نمیدانم اگر نبود زمان متوقف میشد؟!!!

تمام بودن هایم را اندازه گرفته

اما با تو بودنم را...

شک دارم






کاش!!..





تو یادت نیست

ولی من خوب به خاطر دارم که

برای داشتنت دلی را به دریا زدم

که از آب واهمه داشت

برای دل من , همیشه " تو" خواهی ماند...

حتی اگر مخاطب تمام این نوشته هایم " او" شوند




بی آنکه بخواهم تمام شدی


همانطور که بی آنکه بخواهم،
تمام من شده بودی. . .


......................................................

می دانی

گاهی

عجیب دور میشوم از خودم ….