خرداد
تمام من " تو " می شود
همه چیز رسیده است
جولان باد در گندمزار
پوست گرفتن میوه ها
بهار را به گردنت آویخته ای
در هر چه می پیچی مهربان می شود
چشمانت هر جا را ببیند سبز می شود
مهرت را بیاور
که سرآغاز فصل رازهای عاشقانه است
چنان تسخیرم کرده ای ،
که یادم می رود مرزهای خویشتنم را
از من دور نشو!
جغرافیایم به هم می ریزد