-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 11:42
دست هایت را که باز می کنی به هیچ جا بند نیستم سقوط میکنم دریا نیستم اما دل که می زنی به من،...بیکرانه می شوم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 11:41
خرداد تمام من " تو " می شود همه چیز رسیده است جولان باد در گندمزار پوست گرفتن میوه ها بهار را به گردنت آویخته ای در هر چه می پیچی مهربان می شود چشمانت هر جا را ببیند سبز می شود مهرت را بیاور که سرآغاز فصل رازهای عاشقانه است چنان تسخیرم کرده ای ، که یادم می رود مرزهای خویشتنم را از من دور نشو! جغرافیایم به هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 23:45
میان مشغله هایم گم شده ام ولی... دلم برای هوایت همیشه بیکار است...:)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 17:33
این روزهــــا به طـرز عجیبــی بـا خــودم می جنگـم کـه دیــده هــا را نادیــده بگیــرم و شنیــده ها را نشنیــده
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 17:24
تا حالا شده یه چیزی رو گم کنی و بعد متوجه شی چقدر مهم بوده؟!! من الان گمت کردم کاش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 15:18
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وارد بازی ات شدم ! بی آنکه حتی بازی را بلد باشم ... بی آنکه حتی بازی ام داده باشی ... با کفش های خسته دویدی روی تنهایی ام ! و خلوت کلمه هایم را پر از خیابان کردی ... . . . تکثیر شده ای مثل درختی وحشی در عمق...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 22:35
من خوبم ...خسته نیستم ... فقط گاهی دستم به این زندگی نمی رود !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 23:54
باز عقربه ساعت از 12 گذشت این ساعت های لحظه شمار...!! نمیدانم اگر نبود زمان متوقف میشد؟!!! تمام بودن هایم را اندازه گرفته اما با تو بودنم را... شک دارم کاش!!..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 22:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تو یادت نیست ولی من خوب به خاطر دارم که برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت برای دل من , همیشه " تو " خواهی ماند... حتی اگر مخاطب تمام این نوشته هایم " او " شوند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 18:42
بی آنکه بخواهم تمام شدی همانطور که بی آنکه بخواهم، تمام من شده بودی. . . ...................................................... می دانی گاهی عجیب دور میشوم از خودم ….
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 14:50
رسیدن هم مثل نرسیدن سخت است... رسیدن آداب دارد... وقتی رسیدی باید بمانی، باید بسازی... باید مدام یادت باشد که چه قدر زجر کشیدی تا رسیدی ... که آرزویت بوده برسی ... وقتی رسیدی باید حواست باشد...تمام نشوی...
-
به آرامی دوستت خواهم داشت
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 14:29
به آرامی دوستت خواهم داشت، انگار که در رویاهات به یک پیک نیک رفته باشی درحالیکه مورچه ای در کار نخواهد بود و بارانی نخواهد بارید. کاش جای همه ی تو ها یک ""من"" میگذاشتم من را فراموش کردم کاش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 14:13
چقدر سخته... بابت همه ی نبودن ها باید حسرت خورد و ... بابت همه ی بودن ها افسوس...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 آذرماه سال 1390 12:08
به دو راهی های زمین که می رسم چشم به آسمان می دوزم! آنجا راه همیشه یکی ست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 21:08
چقد وقت اینطوری ننوشتم ... همینطور ساده بدون قافیه و ردیف ؛بدون اینکه دنبال سبک خاصی باشم خیلی خیلی ساده بیام و بنویسم دلم گرفته بیام و بگم من چه احمقم امشب حالم از اون حالاس که از خودم بیزارم به خاطر مهربونی بی موردم به خاطر دلسوزی بیجام من چقدر دیونم من خیلی دیونم به خدا لیاقتم خوب چیزیه اما خیلیا ازش بی بهرن دلم به...
-
اینجا
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 14:16
اینجا دخترک خط میکشد بر ساحت زلال لحظه .. بی آنکه تو را بنوشد.. سیراب توست .. و بی آنکه دوستش داشته باشی از تو لبریز است .. اینجا من م .. که مغرورانه داغ لحظه های عاشقانه م را مشق میکنم .. بی آنکه بدانم این عشق از کدام منبع نور در دلم _این پرهیاهوی کوچک_ نطفه بسته است .. نمیدانم! خداست شاید خداست شاید خدا! کاش...
-
تولدم...
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 00:01
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز با غم نبودنت...و سکوتی سنگین و من شتابان در پی زمان بی هدف فقط میروم ...فقط می دوم
-
نترس
جمعه 22 مهرماه سال 1390 23:22
این بار تو بگو که "دوستت دارم" نترس.......... من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید !! کاش...
-
گاهی...
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 22:32
گـــاهی می شود سکوت ها را در عمق صداها جا داد ... گـــاهی می شود زیر خاکستری های تیره نشست خاکستری هایی از جنس آسمان ... گـــاهی می شود دلتنگ بودن ها شد می شود ماند ... گـــاهی می شود وقتی حرفی نیست نقطه ها را کنار هم چید و خلاصه کرد تمام بودن ها را در همین نقطه ها ... گـــاهی همه چیز ممکن می شود !!! ...
-
قدم قدم
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 23:08
بیا امشب کمی برگ ها را قدم بزنیم..نگران نباش.. کسی ما را با هم نخواهد دید.. اگر هم دید خیالی نیست... بگو داشتم با خودم قدم میزدم...
-
بازی بازی...
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 11:03
چشم میزارم و می شمارم تو قایم شو... از تمام رویاهام و خاطره هام قایم شو 10...20...30...40...50...60...70... 80... 90... 100 بیاااااااااااااااااااااام...!! کاش...
-
سلام
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 13:31
خوبم.. باور کنید اشکها را ریخته ام غصه ها را خورده ام نبودن ها را شمرده ام.... این روزها که می گذرد...خالی ام.... خالی ام از خشم,دلتنگی,نفرت....و حتی از عشق خالی ام از احساس...!! کاش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 14:04
این روزها که مانند فواره خودم را تکرار می کنم. میترسم، میترسم.وقتی مطمئن شوی آرزویت تو را گم کرده، میترسی.خیلی زیاد.خیلی خیلی میترسی. همه ی "او"های عالم هم که جمع شوند؛ "تو" نمی شوند... نه قهوه ی تلخ نه پیک های مکرر یک جرعه صدایت که به آخر اسمم " میم" اضافه کرده ای برایم کافیست.......
-
تولدم
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 11:54
دوباره آغاز شدم . . . . آغازم مبارک!!
-
آمدنم را منتظر نبودی!!
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 14:47
آمدم اما کسی به پیشوازم نیامد!!! آمدم اما کسی گوسفندی را قربانی نکرد!!!! احساسم گویا پیر شده از پیری بیزارم دلم آبتنی میخواهد دلم گرگم به هوا می خواهد!!! چقدر همه جا کسل شده من عاشق آبپاشیم میخواهم حیاط خانه را آبپاشی کنم فشار آب چقدر کم است اینجا جایی برای تازه شدن نیست؟!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 17:35
گاهی شک می کنم به بودنم ! دلتنگ رفتنم ... می روم ... می روم با هزار حرف مانده در دل ... با هزارو یک آرزوی مانده در گل ... دیگر خسته از ماندنم ! نه کسی در انتظار من است ... نه من در انتظار کسی! نه عشقی برای فروختن دارم ... نه پولی برای خریدن ! آنقدرگنگ گشته ام که دیگر خواب نیز نمی بینم ! حتی صدای دلم را نمی شنوم ...!...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 14:34
سلام دیرآمدنم دلیلی نمی شود نبودنم را چند وقتیه درگیرم و درگیرم و درگیر این خیلی خوب حس خوب مشغول بودن دیگه واست حسی نمیزاره که فکر کنی ولی آخه مگه می شه ... تنها کمی سرگیجه.... کمی درد دارم....احساسم تیر می کشد... انگار حسی در من به بلوغ رسیده است و کودک درونم روز به روز قد میکشد و بزرگتر می شود....! هیچ یادم نبود که...
-
کاش پاکن بودم!!!!!!!!
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1389 10:44
"سعی کرده ام خم شوم روی خودم تا نیمی از خودم را پاک کنم اما نتوانسته ام. بعضی ها همه ی خودشان را پاک می کنند و می روند . لابد می توانند. اما من نمی توانم..." کاش...
-
آغاز آسمان
شنبه 1 خردادماه سال 1389 11:40
میخواهم آب شوم در گسترده افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود میخواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم حس می کنم و میدانم دست می سایم و می ترسم باور می کنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد میخواهم آب شوم در گستره ی افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود ...
-
گیج و مبهم
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 09:54
گاهی کالبدم را نمی شناسم گاهی ام روحم را!... اینجا تاریکیست .. چشمانم نمی بینند کسی باخود ؛ آیینه ای ؛چراغی بیاورد. کاش...