در تاریکی, در دل شب, در غبار گم شدم....
سایه ی سنگینی مرا با خود می برد...
رهایم کن...
من نیستم...
سکوتم مرا به نا کجا می برد...
صدایم کو؟
پاهایم فراری...
نور چشمانی اذیتم می کند...
ای کاش خواب باشد...
هو هوی باد...
سراب...
چیست؟
مرا بیابید...من گم شدم...
ایول! خوبه...
اما دست مامانت رو ول نکن که گم نشی!!!
ممنونم
همه ما همین درد مشترک رو داریم!
بنی ادم اعضای یکدیگرند و اینا دیگه ....