رسیدن هم مثل نرسیدن سخت است...
رسیدن آداب دارد...
وقتی رسیدی باید بمانی،
باید بسازی...
باید مدام یادت باشد که چه قدر زجر کشیدی تا رسیدی ...
که آرزویت بوده برسی ...
وقتی رسیدی باید حواست باشد...تمام نشوی...
به آرامی دوستت خواهم داشت،
انگار که در رویاهات به یک پیک نیک رفته باشی
درحالیکه مورچه ای در کار نخواهد بود
و بارانی نخواهد بارید.
کاش جای همه ی تو ها یک ""من"" میگذاشتم
من را فراموش کردم
کاش...
چقد وقت اینطوری ننوشتم ...
همینطور ساده بدون قافیه و ردیف ؛بدون اینکه دنبال سبک خاصی باشم
خیلی خیلی ساده بیام و بنویسم دلم گرفته بیام و بگم من چه احمقم
امشب حالم از اون حالاس که از خودم بیزارم به خاطر مهربونی بی موردم به خاطر دلسوزی بیجام
من چقدر دیونم
من خیلی دیونم
به خدا لیاقتم خوب چیزیه اما خیلیا ازش بی بهرن دلم به حالشون میسوزه
کاش....
اینجا دخترک خط میکشد بر ساحت زلال لحظه ..
بی آنکه تو را بنوشد.. سیراب توست ..
و بی آنکه دوستش داشته باشی از تو لبریز است ..
اینجا من م ..
که مغرورانه
داغ لحظه های عاشقانه م را مشق میکنم ..
بی آنکه بدانم
این عشق از کدام منبع نور
در دلم
_این پرهیاهوی کوچک_
نطفه بسته است ..
نمیدانم!
خداست شاید
خداست شاید
خدا!
کاش...
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت...و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ...فقط می دوم
گـــاهی می شود
سکوت ها را
در عمق صداها جا داد
...
گـــاهی می شود
زیر خاکستری های تیره نشست
خاکستری هایی از جنس آسمان
...
گـــاهی می شود
دلتنگ بودن ها شد
می شود ماند
...
گـــاهی می شود
وقتی حرفی نیست
نقطه ها را کنار هم چید
و خلاصه کرد
تمام بودن ها را
در همین نقطه ها
...
گـــاهی
همه چیز ممکن می شود !!!
...
بیا امشب کمی برگ ها را قدم بزنیم..نگران نباش..
کسی ما را با هم نخواهد دید..
اگر هم دید خیالی نیست...
بگو داشتم با خودم قدم
میزدم...