دلتنگی با طعم بستنی

لطفا لبخند را فراموش نکن!!!

دلتنگی با طعم بستنی

لطفا لبخند را فراموش نکن!!!

بازی بازی...

چشم میزارم


و می شمارم


تو قایم شو...


از تمام رویاهام و خاطره هام قایم شو


10...20...30...40...50...60...70...


80...


90...


100



بیاااااااااااااااااااااام...!!



کاش...

سلام

خوبم..
باور کنید
اشکها را ریخته ام
غصه ها را خورده ام
نبودن ها را شمرده ام....
این روزها که می گذرد...خالی ام....
خالی ام از خشم,دلتنگی,نفرت....و حتی از عشق

خالی ام از احساس...!!






کاش...


 

این روزها که مانند فواره خودم را تکرار می کنم.

 

می‌ترسم، می‌ترسم.وقتی مطمئن شوی آرزویت تو را گم کرده، می‌ترسی.خیلی زیاد.خیلی خیلی می‌ترسی.



همه ی "او"های عالم هم که جمع شوند؛ "تو" نمی شوند...

نه قهوه ی تلخ
نه پیک های مکرر
یک جرعه صدایت که به آخر اسمم " میم" اضافه کرده ای برایم کافیست....

 

کاش...


تولدم


دوباره آغاز شدم

.

.

.

.

آغازم مبارک!!


آمدنم را منتظر نبودی!!

 آمدم


اما کسی به پیشوازم نیامد!!!


آمدم


اما کسی گوسفندی را قربانی نکرد!!!!


احساسم گویا پیر شده


از پیری بیزارم


دلم آبتنی میخواهد


دلم گرگم به هوا می خواهد!!!


چقدر همه جا کسل شده


من عاشق آبپاشیم میخواهم حیاط خانه را آبپاشی کنم


 فشار آب چقدر کم است


اینجا جایی برای تازه شدن نیست؟!!!




گاهی شک می کنم به بودنم !

دلتنگ رفتنم ...

می روم ...

می روم با هزار حرف مانده در دل ...

با هزارو یک آرزوی مانده در گل ...

دیگر خسته از ماندنم !

نه کسی در انتظار من است ...

نه من در انتظار کسی!

نه عشقی برای فروختن دارم ...

نه پولی برای خریدن !

آنقدرگنگ گشته ام که دیگر خواب نیز نمی بینم !

حتی صدای دلم را نمی شنوم ...!

من فقط هیچ دارم و هیچ !!!

تا بخواهی قصه های پر از غصه دارم ...

حرفهای داغدار و به عزا نشسته دارم ...

تا دیروز مجنون قصه ها بودم ،

اما امروز کفنی برای خود ندارم!


سلام


دیرآمدنم دلیلی نمی شود نبودنم را


چند وقتیه درگیرم و درگیرم و درگیر


این خیلی خوب حس خوب مشغول بودن دیگه واست حسی نمیزاره که فکر کنی ولی


آخه  مگه می شه ...


تنها کمی سرگیجه....


              کمی درد دارم....احساسم تیر می کشد... انگار حسی در من به بلوغ رسیده


است و کودک درونم روز به روز قد میکشد و بزرگتر می شود....!


هیچ یادم نبود که چقدر فاصله نشسته است در راه ؛ بین این "من" و "دلم"....


کاش پاکن بودم!!!!!!!!


"سعی کرده ام خم شوم روی خودم تا نیمی از خودم را پاک کنم اما نتوانسته ام. بعضی


ها همه ی خودشان را پاک می کنند و می روند . لابد می توانند. اما من نمی توانم..."




کاش...

آغاز آسمان


میخواهم آب شوم در گسترده افق


آنجا که دریا به آخر می رسد


و آسمان آغاز می شود


میخواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم


حس می کنم و میدانم


دست می سایم و می ترسم


باور می کنم و امیدوارم


که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد


میخواهم آب شوم در گستره ی افق


آنجا که دریا به آخر می رسد


و آسمان آغاز می شود ...


گیج و مبهم

 


گاهی کالبدم را نمی شناسم


گاهی ام روحم را!...


اینجا تاریکیست ..


چشمانم نمی بینند


کسی باخود ؛ آیینه ای ؛چراغی بیاورد.



 

کاش...